۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

زی زی گولو




دلم تنگ شده. این جمله رو بعد از فکر کردن و کنار هم گذاشتن همه ی چیزها فهمیدم. دلم برای رنگ،تنگ شده.* دلم برای خندیدن تنگ شده.** برای یه ذهن آزاد. دلم برای خوشحال بودن خودم تنگ شده. دلم برای قیلی ویلی رفتن دلم تنگ شده. برای یه دوست جون جونی. برای بی خیالی. برای لذت بردن از چی توز موتوری. برای هوس یه چیزی کردن. برای یه بحث اساسی. برای کلاه قرمزی .*** برای زی زی گولا آسی پاسی دراکوتا تا به تا. برای اینکه تو برگشتنا از خیابون شریعتی من دیر ترمز بگیرم و تو یادم بدی که چیکار کنم. برا اینکه بازم بشه بدون دلیل با هم حرف زد.
می دونی ما داریم بزرگ می شیم. ما نمی خوایم که بزرگ بشیم. برا همینه که تو الان اس.ام.اس زدی که هیچی قشنگ نیست. برا منم نیست. برا نفر سومم نیست.
قبلا از گاز زدن یه کتلت سرد که از تو یخچال برمی داشتم لذت می بردم ولی الان حس می کنم که معدم داره می سوزه.
دلم می خواد که یه مشت مداد رنگیه شکسته پکسته بریزم جلوم و نقاشی بکشم.از اون نقاشی هایی که وقتی بچه بودم همیشه از کشیدنش فرار می کردم. اینقدر مداد رو فشار بدم رو کاغذ تا رنگ بگیره تا واقعی بشه. تا کتی با رژ قرمزش، مهسا با اون شلوار مخمل کبریتیش_همون که اکره و گل گلی_ آذین با اون ریبوکای سفیدش دوباره بشینیم دور هم و به اسمای رمزیمون بخندیم. حتی به اون پسره که هزار ساله داره میاد دانشگاه.

-------------------------------------------------------------------------------------

* کاشکی مثلا همشهری می فهمید که یه شال رنگی برای همه حس بهتری داره تا یه مقنعه مشکی.
** یه موقعی آخرین باری که گریه کرده بودمو یادم نبود،حالا برعکس شده.
*** خیلی دلم براش تنگ شده، قسمت اولش رو 4بار تو سینما دیدم.

miss molook را هم از این جاها بشناسیدhttp://4khol.blogspot.com/2010/02/key-board.html http://4khol.blogspot.com/2010/06/blog-post.html

۸ نظر:

Ali Moti گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
Ali Moti گفت...

dele tamame bachehaye iran baraye inayi ke gofti tang shode, kheili ghashang neveshti azizam, manam delam baraye bide majnonaye parke khane honarmandan kheili tang shode heif ke to ghorbat bidash dg oun sayeha ro nadaran zireshonam nasim khonake ba boye nam nemipiche
Ali Motarassed, L.A, 26aug 2010

مهسا نعمت گفت...

یه روز خوب میاد که با هم بشینیم و همون فرد هزار ساله ی دانشکده را ببینیم و پخی بزنیم زیر خنده
با همان سقولمه های آذین و «بچه ها آرومتر» من!
قول میدم

کتایون گفت...

نگین اگه بگم دیگه رژ قرمزه هم خوبم نمیکنه چی میگی؟

miss molook گفت...

حاله ما رو که خوب می کنه!!!

امیر شوکتی گفت...

فکر کنم خودت انتخاب کردی که این دلتنگی ها رو داشته باشی، تاوانش را هم مثل همه باید پس بدهی.

سمانه گفت...

مقنعه و همشهری رو باهات موافقم شدیییییییید

samaneh گفت...

لعنتیییییییییییییی...!دل یه نفر تو یه چند کیلومتریت واسه تو-واسه یه دوست جون جونی- تنگ شده...می فهمیییییییییی!؟