۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

ورود کلیه افراد متفرقه و غیر متفرقه ممنوع


مرا به حال خود رها کنید

برای خودم، برای رویاهایم


من با این ذهن خالی از رویا چه کنم؟



برای همین بود که امروز یک دلشوره مدام داشتم.

دیدی؟ اینقدر دور شده بودم که دخترهایم را هم فراموش کردم

چهره اش را هم به زور یادم می آید.


فرشته ام چند وقتی می شود که به من سر نزده است.

روزهای بی فرشته جهنم بود.


باید دوباره یاد بگیرم

چشم هایم را ببندم تا صدای کسی را بشنوم،

برای خودم


۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه


به اندازه سال های زیادی، خسته ام

برای بیدار شدن از خواب

برای به خواب رفتن


و برای گفتن هر سلامی، بی نهایت خسته ام


۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

بغض با طعم کوکا


نشسته ام در کافه کوکا میک می زنم و تحلیل می کنم

خودم می گوییم، خودم دلیل می آورم، رد می کنم، قبول می کنم، مرور می کنم، سبک سنگین می کنم، پیش بینی می کنم، تصمیم می گیرم، شک می کنم، باز دوباره سرسخت می شوم.

او چشمهایش تا نیمه از آب پر شده است. من لبخند می زنم و بغض را با کوکا قورت می دهم و می گویم باور کن من خوبم . . .

کوکا تمام شده هوای نی را می کشم که باز بغض برود پایین . . .

.


توی مترو دستم را نگاه می کنم، چقدر خسته است . . . شبیه دست زن سی و چند ساله ای که دو تا بچه دارد، ماشین ظرف شویی هم ندارد . . .

.

این چند روز به جای آیدا شاملو، دریا دادور گوش می دهم. . . به جای کوهن، چامبائو . . . زیاد کار می کنم تا هوایم را از یاد ببرم.


۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

كمي تا قسمتي ابري


حواست به هوايم باشد
اين روزها هوايم مثل بهار متغير است
هوا كمي تا قسمتي ابريست

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۱, چهارشنبه

دید زدن


یک موقع ها دید زدن خیلی حال می دهد
می دانی همه آن چه که داری نگاه می کنی برای خودت است
ولی دوست داری وقتی حواسش نیست، یواشکی نگاهش کنی

نگاهش به صفحه مانیتور باشد
تو از بالای عینکش، آرام مژه هایش را نگاه کنی
مثلا داری چشم هایش را دید می زنی