۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

چقدر دلم هیچ چیز، نمی خواهد
یعنی چقدر دلم "هیچ چیز"، می خواهد
مثلا دانشگاه نبود
اجازه نبود
ساعت نبود
تلفن نبود
از دار دنیا یک شومینه روشن، یک پتو، یک چای داغ

فکر می کنی، باید این آرامش را باور کرد؟

۱ نظر:

بی درد گفت...

من از نسل توام.شاید چند ماهی زودتر از تو به این دنیا رسیدم.ولی بسکه پتوی زردم را دورم پیچیدم وچای داغ سر کشیدم و شعله های شومینه را از نزدیک دیدم خسته ام.دلم هیجان میخواهد.دلم دانشگاه و اجازه میخواهد.دلم یک ساعت میخواهد که ببینم چطور لحظات زندگی را میسوزانم.تو خیلی خوشبختی که تمام چیزهایی که من میخواهم داری.