۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

یه جای کار میلنگه!


یگانه ( خواهر کوچکم) داره لاکاش رو پاک می کنه. لباس هایی رو که همیشه دوست داره بپوشد رو آویزون می کنه، و اون روپوش مدرسه بدرنگی رو که بدش می یاد اتو می زنه. هنوز درگیر برگه هایی مثل پیک شادی یه. چون فردا می خواد بره مدرسه!

من دارم لاک می زنم. لباس هایی رو که دوست دارم رو آماده می کنم. با شوق دنبال یه طرح برای کلاس چاپم می گردم. چون فردا می خوام برم دانشگاه!


یه جای کار این سیستم می لنگه که اینقدر تضاد وجود داره!


۹ نظر:

Rasool گفت...

فرقش توی آدماست . اطمینان دارم شما همیشه این جوری بودید ،حتی جونی هاتون .
سال نو مبارک

miss molook گفت...

سلام دادش رسول، سال نو شمام مبارک. نه والا من از هم نشینی با مهسا تازه یه کم این جوری شدم. و از این نظرا خواهر کوچک ترم خیلی بیشتر اهل این چیزاست.

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

فرناز گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم

ناشناس گفت...

اخ که چقدر این صحنه ای که ترسیم کردی برام آشناست.همه جای این سیستم می لنگه عزیزم