۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

سه روایت از بهار


روایت اول:

می گه: بدجور معلومه بهاره.
می گم: آره.
می گه: فصل جفت گیریه.
می گم: مخمل هم در تکاپوش هست.
می گه: تو face book, home page من هم هر روز یه عالمه in a relationship هست.

***

روایت دوم:

می گه: بهاره.
می گم: آره، مخمل همش می خواد از خونه بره بیرون.
می گه: عجب عالمیه، حتی حیوون ها هم بعد از یه مدت می خوان از خونه برن.

*‫**

روایت سوم:

می گه: چقدر بهاره.
می گیم: آره.
می گه: قشنگ فصل باروریه.
می خندیم
می گه: چرا می خندین؟ منظورم اینه که هوا پر از گرد گُله.

۴ نظر:

کتایون گفت...

دومی منم

Romeo گفت...

Zibast !!!!!

Romeo گفت...

man matinam asghar nistam be khoda

miss molook گفت...

آره کتی، خودتی :)
متین: چرا اصغر حالا :))))))