۱۳۹۰ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

بانو ۰۴


می گوید: بانو، می دانم که تو هم می فهمی


می گویم: نمی فهمم، باور کن که نمی خواهم بفهمم که چه می گویی

عادتش از سرم پریده است

قلبم از هر چیزی که بگویی خالیست

من حالا همینی هستم که می بینی

همین دختری که پشت فرمان آهنگ را بلند بلند می خواند، می خندد و بستنی می خورد


همین!


هیچ نظری موجود نیست: