۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

کمی آهسته تر خسته، کمی آهسته تر بد شو*


کم کم از همه آدم ها می بُری

باید

از همه شان ببری

از آن قدیمی ترین هایش گرفته تا

همین آخری ها


بعد هی تنها می شوی

تنها تر

بعد با همه آدم ها می خندی

به همه سلام می کنی

از دستشان ناراحت نمی شوی

ولی دوستشان نیستی

دوستشان نداری

دوستت ندارند

با آن ها می خندی ولی تنهایی

(چرا این استراتژی همه آدم ها شده است؟)

بعد دوباره شب که می شود

تاریک که می شود

دست هایت را محکم در جیبت می کنی

و می ترسی

از خیابان

تاریکی

آدم ها

ماشین ها


بعد صدای آهنگ را بلند میکنی

خیلی بلند می کنی

بعد از اضطراب گودبای لنین قلبت تا نزدیکی های دهانت می آید


بعد از شب هم، می بُری

فقط چند ساعت فرصت داری

تا

بخوابی

همه غیردوستی ها را فراموش کنی

صبح دوباره با آدم ها بخندی

و دوباره از شب بترسی!



* خیلی ممنون از همه کسایی که اگر قرار است بد باشند یا اصلا نباشند، همان اول کاری خسته می شوند، نیست می شوند!



هیچ نظری موجود نیست: