۱۳۹۰ اسفند ۱۴, یکشنبه

ببخشید، ولی من از شما می ترسیدم، آقای آغداشلو!




کنار ردیفی که نشسته بود، نشستم و لنز دوربینم را گرفتم سمتش، همان موقعی که داشت با «بهرام دبیری» حرف می زد و حواسش نبود، ولی بود!

سرش را برگرداند سمتم و گفت دَرِ لنزت را که برنداشته ای؟! منتظر بود که برگردم و سر لنز را نگاه کنم ولی حواسم بود، خندیدم، خودش هم خندید.

رفتم جلو و گفتم:«آقای آغداشلو باید یک اعتراف کنم. من هر وقت که می خواستم برای مصاحبه بهتان زنگ بزنم می ترسیدم!»


- می ترسیدی؟ از چی؟


- فکر می کردم شما خیلی بداخلاق و جدی هستید!

حرفم را پس می گیرم.


خندید.


آیدین آغداشلو در بزرگداشت بهمن محصص( ۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ـ دانشکده هنرهای زیبا) :

« برای منی که در ۷۱ سالگی مجبور شدم تا هنر را برای خودم به دو بخش شوخی و جدی تقسیم کنم و بخش شوخی آن را بپذیرم، ولی ترجیح ندهم، تحمل یا پذیرفتن فیلمی مثل فیلم «آرتیست» که همه دارند خودشان را برای آن هلاک می کنند مقدور نیست، من دیگر نمی توانم به بامزگی دل بدهم.»



هیچ نظری موجود نیست: