۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

سگ، مگس یا هر موجود دیگری که به تصورتان نزدیک تر است!



امروز من عصبانی بودم. یعنی هم چنان عصبانی هستم. اینو حتی از تایپ کردنم هم می تونم بفهمم.
من امروز عصبانی از خواب بیدار شدم و از صبح دارم فکر می کنم که چرا عصبانی هستم.
صبح یک ساعتی مونده بود که موبایلم زنگ بزنه و بخوام از خواب بیدارم شم که مخمل (موجودی که انسان ها اون رو گربه می نامند)
اومد و یه چنگ زد تو صورتم، گفتم حتما به خاطر این که عصبانیم!

بعد که یه کم فکر کردم دیدم من با اخم از خواب بیدار شدم. با یه حس اضطراب یا نگرانی. با یه حسی شبیه همون هم خوابیده بودم.
صبح بخیر رو به مامان نگفته، نگاهی بهم انداخت و گفت: چته مامان جون؟ مگسی!
اومدم ادا در بیارم که خوبم، دیدم نه، نمی شه، گفتم: آره، مگس مگس!

رفتم سر میز صبحانه، اومد گیر بدم به پنیر و شکر و هر چی که دم دست بود، دیدم هیچکی پیدا نمی شه که گوش بده!

رفتم سر کمد و گفتم بذار حالم بهتر بشه، شلوار قرمزم رو می پوشم، گوشوارم می ندازم!
از در خونه اومد بیرون و فکر که حالا آهنگ چی گوش بدم؟ اگه درست انتخاب کنم حتما حالم خوب می شه تا خود دانشگاه درگیر چی گوش دادن بودم!

از در آتلیه که رفتئم تو، به بچه ها گفتم که حالم سر جاش نیست!
شروع کردم به کار کردن و منتظر یه تلفن بودم، که نشد!

امروز پوشیدن شلوار قرمز، دیدن مائده با انرژی ترین آدم سینما تاتر، تلفنی حرف زدن با سمانه، فکر کردن به مسافرت و حتی گوش دادن به اون آهنگ فرانسوی حالم رو خوب نکرد.

نتیجه الفکر: رو کمک نزدیک ترین آدم های دورو برم هم حساب نکنم.
آدم ها عادت ها و محدوده هاشون رو به خاطر تو عوض نمی کنن!
تو مگس، سگ یا هر چیز دیگه فقط برای خودتی، یعنی برای دیگران مهم نیستی!
از همون موقعی که دارم دنبال دلیل عصبانی بودنم می گردم به این نتیجم رسیدم که باید یه وقت از سعید بی نیاز هم بگیرم!

۳ نظر:

شبدر گفت...

سلام!
من بلاگتون رو خوندم.به نظرم تیپ جلفی زدین امروز.و اینکه چیزی طبق انتظار معمولا پیش نمیره!طبیعیه.موافقم.

امیر شوکتی گفت...

1- اصولا به شبدرها نمیاد که قرمز بپوشن.
2- آدم ها عادت ها و محدوده هاشون رو به خاطر من عوض نمیکنن. این روزی 3-4 بار واسم تکرار میشه. همینه. سگ هم باشی برای خودت سگی

امیر شوکتی گفت...

چرا وقتی دیر به دیر آپ می کنی می خند؟؟