۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

خیال شماره شش تا ده


در بالش غرق شده بودم و
خیال می بافتم

(۱)خیال شوی لباس
(۲)خیال پلاک ماشین ها
(۳)خیال اینکه مهسا می خواهد برود!
(۴)خیال بد قولی پریسا اینها!
(۵)خیال از پله ها یه وری پایین بروید
(۶)خیال تولدت مبارک
(۷)خیال دوستت دارم
(۸)خیال بودن همه دوست های خوبمان
(۹)خیال "مان"
(۱۰)حتی خیال گوش دادن تِرَک ۸ Gloomy sunday را هم بافتم

خیال ششم و
هفتم و
هشتم و
نهم را

ربان پیچ برایت می فرستم
.
گوش ات را بیاور . . .
اینها واقعی هستند
مراقبشان باش

راستی خیال دهم هم نقش برآب شد.

۵ نظر:

ناشناس گفت...

قشنگ بود. ولی چرا انقد غمگینن. اصلا چرا نسل شما انقد غمگین و توداره؟

ناشناس گفت...

قشنگ بود. ولی چرا انقد غمگینن. اصلا چرا نسل شما انقد غمگین و توداره؟

امیر شوکتی گفت...

خیلی خوب بود. خیلی.

Rasool گفت...

خیال سه کجا می خواد بره؟؟
جدا واقعیه؟؟

miss molook گفت...

نه خیال سه فقط یه خیاله ;)